اصغر کریمی
4 ژوئیه (13 تیرماه)
انقلاب مردم مصر پایان حکومت اسلام را در این کشور با قدرت اعلام کرد. و در سطح منطقه نیز ضربه بزرگی به جنبش اسلام سیاسی و به حکومت های اسلامی وارد کرد. دهها میلیون به خیابان آمدند و در روز روشن به جهانیان اعلام کردند که حکومت اسلامی نمیخواهیم و این پیام روشنی برای همه دولت های اسلامی و جنبش های کثیف اسلامی داشت: دوره حکومت های اسلامی حتی نوع میانه اش تمام شده است. روشن و بدون تفسیر. جنبش توده ای در ترکیه نیز همین را تاکید کرد.
در طول دو سال گذشته مردم مصر با دو انقلاب دو دولت را سرنگون کردند. بار اول حکومت حسنی مبارک را بزیر کشیدند و اخوان المسلمین که نقشی در انقلاب مردم نداشت، سوار انقلاب شد و قدرت را گرفت و شروع به اسلامی کردن قوانین و محروم کردن مردم از ابتدائی ترین حقوقشان کرد. حمله به زنان را شروع کرد، فقر و محرومیت غیر قابل تحمل دهها سال حکومت حسنی مبارک را تداوم داد و مردم را از همه چیز محروم کرد. در زمینه اقتصادی نیز اجناس گرانتر شد اما دستمزدها افزایش نیافت. شبیه آنچه در سال 57 در ایران اتفاق افتاد. در ایران نیز مردم انقلاب کردند و جریان اسلامی به کمک دول غربی که نمیخواستند انقلاب به قدرت گیری چپ منجر شود، سوار انقلاب شد. خمینی را رهبر انقلاب کردند و با قدرت گرفتن اسلامی ها سرکوب مردم و انقلابشان با شدیدترین جنایات شروع شد. کشتار دهها هزار نفره از کمونیست ها و مخالفین، حمله به شوراهای کارگری، دستگیری رهبران کارگری و دانشجوئی، زندانی کردن دهها و صدها هزار نفر از فعالین احزاب سیاسی، حمله به زنان که از حتی قبل از 22 بهمن با اسیدپاشی و تهدید شروع شده بود و سپس به خدمت گرفتن جنگ با عراق برای تحت الشعاع قرار دادن خواست های مردمی که برای آزادی و عدالت انقلاب کرده بودند، کارنامه حکومت ننگین اسلامی بود. حکومت با سرکوب مردم خود را تثبیت کرد و فقر و محرومیتی که شاهدش هستیم را به مردم تحمیل کرد.
در مصر اما حکومت مرسی این قدرت را نداشت.شکاف میان ارتش که تاب مقاومت در مقابل انقلاب نیافته و در مقابل مردم عقب نشسته بود تا توسط مردم خرد نشود و خود را حفظ کند با دولت مرسی ادامه یافت و همین پاشنه آشیل این حکومت بود. این اختلافات به مردم امکان داد بار دیگر و اینبار در ابعادی بسیار وسیعتر از دو سال قبل علیه اسلامی ها به میدان بیایند. اما فقدان رهبری باعث شد نتوانند قدرت را خود به دست بگیرند. روز یکشنبه با تظاهرات عظیم مردم دیگر مسلم شد که حکومت مرسی سرنگون شده است و توان ادامه حکومت ندارد. اگر مردم رهبری متمرکزی داشتند رادیو و تلویزیون را میگرفتند و انحلال حکومت مرسی و قانون اساسی اش را اعلام میکردند و قوانین تازه و حکومت خود را اعلام میکردند. دو سال فرصت زیادی نبود که مردم خود را به یک رهبری که اراده مردم و خواست های مردم را نمایندگی کند، مجهز کنند. نه مطالبات روشنی تدوین کردند و نه خود را در کارخانه و دانشگاه و محلات سازمان دادند و این پاشنه آشیل مردم بود. در چنین شرایطی ارتش پیشدستی کرد و با ریاکاری خود را دوست مردم خواند و زمان امور را بدست گرفت. ارتشی که دهها سال نیروی اصلی مبارک در سرکوب و بیحقوق کردن مردم و تحمیل فقر غیر قابل توصیف مردم و دستمزد روزی دو دلار به اکثریت مردم بود.
اما انقلاب مصر خاتمه نیافته است. مردم به خانه برنگشته اند و به سادگی آرام نخواهند شد. همه چیز تازه شروع شده است. بخش زیادی از مردم ماهیت ضدمردمی ارتش را میدانند. تازیانه اش را بر گرده خود لمس کرده اند. اقدامات سرکوبگرانه اش را در کارخانه و دانشگاه دیده اند و دشمنی عمیقش را با خود آموخته اند. بعلاوه در جریان دو انقلاب به نیروی خود پی برده اند. لااقل در کوتاه مدت ارتش قدرت سرکوب مردم و به خانه فرستادن آنها را نخواهد داشت. کشمکش با طرفداران مرسی نیز ادامه خواهد یافت. هرچند مرسی نه پایگاه مردمی چندانی دارد و نه ابزار قدرتی. با اینحال قدرت به سادگی در مصر یکسره نخواهد شد. در ایران نیز علیرغم سرکوبی که از بدو قدرت گیری حکومت اسلامی شروع شد اما تا خرداد 60 طول کشید تا حکومت خود را تثبیت کند. در مصر اما تثبیت قدرت توسط طبقه حاکم و ارتشش ساده نیست.
انقلاب مصر تا همین جا نتایج و درس های زیادی برای مردم ایران دارد اما اینجا میخواهم بر سه درس مهم تاکید کنم:
اول، ضرورت رهبری برای کسب قدرت است. انقلاب مردم مصر بار دیگر تاکیدی بود که راه نجات از جمهوری اسلامی نیز انقلاب است نه رفراندم کذائی، نه اصلاح رژیم، نه حمله نظامی نه هیچ راه دیگری. رژیم های سرکوبگر را فقط با قدرت انقلاب و خیابان با قدرت اعتصاب و نهایتا درهم شکستن ارگانهای سرکوب میتوان از پا درآورد. اما این احتیاج به یک سازمان رهبری دارد. حتی اگر 80 میلیون نفر نیز در مصر به خیابان آمده بودند خودبخود قدرت به دست مردم نمی افتاد. حزب و سازمانی لازم است که مردم را در سیاست و برای کسب قدرت نمایندگی کند.
دومین درس انقلاب مصر، ضرورت در هم شکستن همه ارگانهای سرکوب از ارتش تا سازمان امنیت، از بوروکراسی حاکم تا انحلال کلیه قوانینی است که مفتخوران حاکم در طول تاریخ به نفع خود و علیه مردم وضع کرده اند. بی شک بخشی از مردم فریب ریاکاری های ارتش را خواهند خورد. همانطور که در سال 57 بخشی از مردم فریب جریان اسلامی را خوردند. اما انقلاب جامعه مصر را عمیقا شخم زده است. همه جا در هر خانه و کوچه ای در هر مدرسه و کارگاه و کارخانه ای بحث های سیاسی پرباری جریان دارد. تلاش برای متشکل شدن نیز همه جا شروع شده است. تازه چشم مردم باز شده است.
و سوم، اینکه چقدر این انتخابات ها کاذب و پوچ است. طرفداران مرسی میگویند حکومت آنها اولین حکومت انتخابی در 5000 سال تاریخ مصر است. خیلی از دولت های دیگر هم همین را دم گرفته اند. اما انقلاب مصر ماهیت واقعی این انتخابات ها و این به اصطلاح دموکراسی ها را هم بخوبی نشان داد. همانطور که در مطلب قبل نوشتم، حتی اگر شورای نگهبان و انواع فیلترها هم در کار نباشد اما در کدام انتخاباتی مثلا رهبران کارگری امکان تبلیغ برنامه های خود را پیدا میکنند؟ کدام رهبران دانشجوئی فرصت پیدا میکنند ده دقیقه از پشت تلویزیون خواست های خود را به جامعه اعلام کنند؟ به کدام زنان مبارزی فرصت داده میشود که در رسانه های اصلی مملکت حضور یابند و بر خواست های خود تاکید کنند؟ به کدام سازمان چپ و سوسیالیستی فرصت میدهند که از امکانات عمومی برای تبلیغ برنامه خود استفاده کند؟ برعکس اینها مدام تحت فشارند، بعنوان عوامل خارجی علیه شان شانتاژ میشود، دستگیر میشوند، تشکل هایشان منحل میشود یا اصلا امکان متشکل شدن از آنها گرفته میشود. و مرسی در چنین انتخاباتی برنده شده است. همین که مردم تنها یک سال پس از انتخابش در ابعادی عظیم اعلام کردند که این حکومت نماینده ما و انتخاب ما نیست، بیربطی این دمکراسی ها با آمال و آرزوهای خود را بخوبی بر ملا کردند و این درس بزرگی برای کل جامعه بشری خواهد بود. آرزوهای مردم حتی در کشورهای غربی که آزادی های سیاسی کم و بیش وجود دارد از صندوقهای رای بیرون نمیاید. این انتخابات ها در بهترین حالت رقابتی است میان احزاب طبقه حاکم که امکان صرف دهها میلیون دلار هزینه تبلیغاتی و رسانه های غول پیکری برای حقنه کردن نمایندگان خود و برنامه های خود به مردم را دارند.
انقلاب مصر ادامه دارد. و بدرجه ای که مردم در پرتو آزادی ناشی از انقلابشان خود را متشکل کنند، به همان درجه بیشتر قادر خواهند شد خواست های خود را به دولت بعدی تحمیل کنند. مردم رهبری متشکل و متمرکزی که کل انقلابشان را نمایندگی کند نداشتند اما بهردرجه خود را مشتکل کنند، هم به شکل دادن آن رهبری سیاسی نزدیک تر خواهند شد و هم مانع تثبیت قدرت توسط دشمنان خود خواهند شد. انقلاب باید خود را متشکل کند، میدان تحریر باید خود را بصورت دولت درآورد، قانون وضع کند و خود آنرا به عمل دربیاورد. مردم همین الان میتوانند طب را رایگان کنند و منتظر کسی نباشند، حمل و نقل عمومی در قاهره و سایر شهرها را رایگان کنند و منتظر نمانند، از پرداخت قبض های آب و برق خودداری کنند، شوراهایشان را تشکیل دهند و اداره امور در کارخانه ها و دانشگاه ها و محلات را خود بدست بگیرند. این تنها راه مقابله با شکل گیری ضدانقلابی است که در راس آن ارتش قرار دارد و هروقت خود را منسجم کند به جان مردم خواهد افتاد و رهبران مردم را به عنوان توطئه گر و هزار دروغ دیگر به زندان خواهد انداخت. هزار بار طبقات حاکم این بلا را به سر مردم آورده اند و اینبار هم اگر مردم متشکل نشوند همین بلا را به سرشان خواهند آورد. باید مطالبات خود را اعلام کنند و مهمتر از آن متشکل شوند و مطالباتشان را خود عملی کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر