ایسکرا 668 )
moasangaran@gmail.com
اولين روز سال ۱٣۹۲ با نامه اوجلان و متعاقبا اعلام رسمي آتش بس پ.ک.ک به دولت ترکيه يک تحول مهم در تاريخ جنبش ناسيوناليستي ورق خورد. برخلاف آنچه اوجلان دوست دارد تحت عنوان آغاز تاريخ نوين به خورد مردم بدهد٬ اين آغاز دوران افول جايگاه پ.ک.ک در کردستان و قبول رسمي شکست راه حل ناسيوناليستي مسئله کرد است. پ.ک.ک از سال ۹۹ ميلادي وارد دوران تازه اي در حيات خود شد. در کنگره بعد از دستگيري اوجلان اين حزب نه تنها اسم پ.ک.ک را تغيير داد٬ بلکه از خواست "کردستان مستقل" و حتي استقلال کردستان ترکيه هم دست برداشت. نه تنها اين بلکه مطالباتي از نوع خودمختاري و فدراليسم و .... هم که طرح و سياست ديگر جريانات ناسيوناليست کرد در کشورهاي ديگر بود را مطرح نکرد. حاضر شدند به شرط آزادي اوجلان با کمترين امتياز همراه دولت ترکيه بشوند. اما ترکيه نپذيرفت.
اکنون در متن تحولاتي که در منطقه آغاز شده است و تنگناهاي قابل پيشبيني که پ.ک.ک آنرا در چشم انداز آتي خود ديده است٬ روز اول سال ۱٣۹۲شمسي با نامه اوجلان و توافق کادر رهبري پ.ک.ک بدون رسيدن به هيچ توافقي رسمي با دولت ترکيه اعلام کردند که دوران جنگ مسلحانه به پايان رسيده است و گفتند که نيروي مسلح پ.ک.ک از خاک کشور ترکيه خارج ميشود. با اين سياست عملا و منطقا شکست راه حل ناسيوناليستي مسئله کرد را اعلام کردند. سعي ميکنم در اين نوشته عجالتا و به اختصار روندهاي آتي اين تحول تاريخي در جنبش ناسيوناليستي را بررسي کنم.
moasangaran@gmail.com
اولين روز سال ۱٣۹۲ با نامه اوجلان و متعاقبا اعلام رسمي آتش بس پ.ک.ک به دولت ترکيه يک تحول مهم در تاريخ جنبش ناسيوناليستي ورق خورد. برخلاف آنچه اوجلان دوست دارد تحت عنوان آغاز تاريخ نوين به خورد مردم بدهد٬ اين آغاز دوران افول جايگاه پ.ک.ک در کردستان و قبول رسمي شکست راه حل ناسيوناليستي مسئله کرد است. پ.ک.ک از سال ۹۹ ميلادي وارد دوران تازه اي در حيات خود شد. در کنگره بعد از دستگيري اوجلان اين حزب نه تنها اسم پ.ک.ک را تغيير داد٬ بلکه از خواست "کردستان مستقل" و حتي استقلال کردستان ترکيه هم دست برداشت. نه تنها اين بلکه مطالباتي از نوع خودمختاري و فدراليسم و .... هم که طرح و سياست ديگر جريانات ناسيوناليست کرد در کشورهاي ديگر بود را مطرح نکرد. حاضر شدند به شرط آزادي اوجلان با کمترين امتياز همراه دولت ترکيه بشوند. اما ترکيه نپذيرفت.
اکنون در متن تحولاتي که در منطقه آغاز شده است و تنگناهاي قابل پيشبيني که پ.ک.ک آنرا در چشم انداز آتي خود ديده است٬ روز اول سال ۱٣۹۲شمسي با نامه اوجلان و توافق کادر رهبري پ.ک.ک بدون رسيدن به هيچ توافقي رسمي با دولت ترکيه اعلام کردند که دوران جنگ مسلحانه به پايان رسيده است و گفتند که نيروي مسلح پ.ک.ک از خاک کشور ترکيه خارج ميشود. با اين سياست عملا و منطقا شکست راه حل ناسيوناليستي مسئله کرد را اعلام کردند. سعي ميکنم در اين نوشته عجالتا و به اختصار روندهاي آتي اين تحول تاريخي در جنبش ناسيوناليستي را بررسي کنم.
نگاهي به تاريخ جنبش ناسيوناليسم کرد
تاريخا جريانات ناسيوناليستي در کردستان راه حل استقلال٬ خودگرداني٬ خودمختاري و فدراليسم را براي حل مسئله کرد مطرح کرده اند. با نگاهي به تاريخ جنبشهاي ناسيوناليستي در کردستان در هر چهار کشور ترکيه٬ ايران٬ عراق و سوريه اينها راه حلهايي بوده اند که تاريخا هم سران عشاير٬ ملاکين و خوانين کرد دنبال آن بوده اند و هم متعاقبا جريانات ناسيوناليست کرد به عنوان راه حل مسئله کرد مطرح کرده اند. اين جريانات سنتا با استفاده از شکاف دولتهاي منطقه و اتکا به دولتها و قدرتهاي جهاني٬ اساسا با استفاده از شکل مبارزه نظامي و پيشمرگانه٬ تلاش کرده اند به عنوان يک دولت و يا بخشي از يک دولت٬ به قدرت برسند و يا در قدرت شريک شوند.
نمونه هاي قدرت گيري سران عشاير٬ مالکان و شيوخ و ملاها در کردستان ترکيه در دوران عثماني٬ بعدا به ترتيب جمهوري مهاباد و خودگرداني (حکم زاتي) در کردستان عراق و در تاريخ معاصر قدرت گيري احزاب جنبش ناسيوناليستي در کردستان عراق کافي است که ما به روش٬ شکل٬ سنت و سياست و راه حل و نتايج قدرتگيري اين جريانات پي ببريم.
هاله مقدس و موهومي که تاريخا به دور راه حل ناسيوناليستي مسئله کرد پيچيده شده بود٬ با نتايج حکومت بارزاني و طالباني در کردستان عراق ترک خورد و با اقدام اخير پ.ک.ک به عنوان توده اي ترين تشکل ناسيوناليستي کرد رسما شکست خورد.
حاکميت ناسيوناليسم کرد در کردستان عراق٬ بي اعتباري راه حل ناسيوناليستي مسئله کرد
حاکميت احزاب ناسيوناليست کرد در کردستان عراق به مدت بيش از دو دهه به عنوان اوج موفقيت و نمونه بارز "دستاورد" جنبش ناسيوناليستي و طولاني ترين مدت حاکميت اين نوع جريانات در کردستان٬ نتايج و پيامدهايي داشته است که دوران توهم زدايي به اين جريانات آغاز شد. در درجه اول مردم ساکن کردستان عراق متوجه شدند که در زير کلاه و جامانه ناسيوناليسم کرد هيچ ايده آلي براي رفع مشکلات مردم محروم کردستان وجود ندارد. با قدرتگيري اين احزاب در کردستان عراق به مردم اثبات شد که اين جريانات نه تنها راه حلي براي عملي شدن مطالبات مردم کردستان ندارند٬ بلکه تحت حاکميت آنها ستمهاي تاريخي که مردم سالها عليه آنها مبارزه کرده بودند همچنان ادامه دارد و اين احزاب خود مانع اصلي در مقابل رفع اين ستمها هستند. مردم ساکن کردستان عراق تحت حاکميت بارزاني و طالباني به تجربه ديدند که به هيچکدام از مطالبات حق طلبانه خود نرسيدند و حاکميت احزاب ناسيوناليست کرد دستاوردي براي مردم در بر نداشت.
ممکن است گفته شود فضاي باز کنوني يک دستاورد است. پاسخ من اين است که اين فضاي "باز سياسي" را نبايد تثبيت شده و منبعث از ماهيت ناسيوناليسم کرد فرض کرد. زيرا اين فضاي "باز" حاصل سياست و برنامه ناسيوناليسم کرد نيست. بلکه از نتايج دوران عدم تثبيت و دوران انتقالي آنها است. همچنانکه تحت حاکميت مالکي و جريانات اسلامي در مناطق عرب نشين هم اين "فضاي باز" هنوز وجود دارد. در حاليکه همه ميدانند اين از ماهيت جريانات اسلامي نيست. بلکه نتيجه عدم توانايي آنها در تثبيت قدرت خود و اعمال ديکتاتوري عليه مردم است.
به هرحال آنچه در کردستان عراق ديده و تجربه شد حتي هنگاميکه جريانات ناسيوناليست کرد بيشتر از شريک شدن در قدرت٬ به نوعي حکومت نيمه مستقل هم ميرسند (مانند کردستان عراق) باز هم مردم به خواسته هاي پايه اي خود نميرسند. آنچه تا کنون در کردستان عراق تجربه شده است٬ نقش و سياست احزاب ناسيوناليست حاکم٬ چپاول دسترنج مردم وسازمان دادن مافياي قدرت براي محروم کردن مردم کردستان است. سهم شهروندان ساکن کردستان تحت حاکميت اين احزاب چيزي فراتر از محروم ماندن و عدم دخالت در تعيين سرنوشت اجتماعي خود نيست. تنها تفاوت براي مردم اين است که در بهترين حالت ميتوانند به زبان خود تکلم و آموزش ببينند. که اين موضوع هم در دوران صدام حسين قانوني شده بود. آموزش به زبان کردي امر تازه اي نيست. هر "دستاورد" ديگري اگر هست ربطي به سياست و ماهيت جريانات ناسيوناليستي ندارد. بلکه نتيجه دوران عدم تثبيت اين جريانات است که نتوانسته اند تمام ايدآلهاي سرکوبگرانه خود را اعمال کنند.
زمينه هاي مذاکره اوجلان و دولت ترکيه
دولت ترکيه و پ.ک.ک هر دو به اين مذاکره و تمام کردن جنگ مسلحانه با هم احتياج داشتند. تحولات دو سال گذشته در منطقه٬ مادر اين اتفاقات است. با آغاز انقلابات در کشورهاي شمال آفريقا دامنه اين اعتراضات به سوريه رسيد. دولت سوريه و ترکيه هم تاريخا رابطه خوبي با هم نداشتند.
بعد از قدرتگيري جريان اسلامي در ترکيه و عروج نوعي از "اسلام ميانه رو" متحد غرب٬ که هم فاصله خود را با جنبش اسلام سياسي نشان دهد و هم متحد غرب باشد امکاناتي براي عروج ترکيه فراهم کرده است. موفقيتهاي سياسي و اقتصادي دولت اردوغان در ترکيه که يک متحد قابل اعتماد غرب است و مهار کردن يکه تازي ارتش در اين کشور٬ الگويي براي ديگر جريانات اسلامي در منطقه شد. چنانچه اکنون جريانات اخوان المسلمين در مصر و ليبي و تونس و حتي حماس در فلسطين و.... مدل نوع ترکيه را به نوع حکومت اسلامي حاکم بر ايران ترجيح داده اند.
هنگاميکه دامنه انقلابات به سوريه رسيد وانقلابي توده اي در مقابل اسد شکل گرفت٬ دولت ترکيه و دولتهاي غربي نگران اين بودند که دامنه اين انقلابات به ترکيه و ديگر کشورهاي عربي رقيب جمهوري اسلامي هم کشيده شود. اگر اين اتفاق ميفتاد عملا سدي در مقابل عروج ترکيه براي تبديل شدن به قدرت منطقه اي ايجاد ميشد. ترکيه و متحدينش بحران سوريه را غنيمت شمردند که با حمايت از اپوزيسيون اسد هم يکي از دولتهاي ناسازگار با خود و غرب را از سر راه برداردند و هم مانع گسترش انقلاب به ديگر کشورهاي منطقه بشوند. کشورهاي غربي و دولتهاي مرتجع عرب هم بيش از ترکيه نگران شدند که موج اين انقلابات گسترش پيدا کند و يکي بعد از ديگري دولتهاي متحد غرب را سرنگون کند.
با توجه به فاکتورهاي بالا يک جبهه غير رسمي از دولتهاي عربي٬ ترکيه و اروپا و آمريکا در حمايت از نيروهايي متحد خود در سوريه که بتوانند از يکطرف انقلاب را حاشيه اي کنند و از طرف ديگر اسد را سرنگون کنند شکل گرفت. يکي از نتايج هماهنگي اين جريانات در مقابل اسد اين شد که با تقويت اپوزيسيون مرتجع و ضد انقلابي اسد در نيمه راه سر انقلاب را بريدند. اما سرنگوني اسد براي همگان به يک امر مسجل تبديل شد. با اين تحول ترکيه و کشورهاي عربي با کمک و حمايت غرب به دو هدف مهم خود رسيدند. اکنون مشکل آنها اين است که بعد از اسد جريانات خود ساخته را چگونه کنترل کنند. يعني به نوع با تکرار سناريوي شبيه افغانستان مواجه شده اند. آنجا هم مجاهدين را در مقابل دولت متحد روسيه تقويت کردند اما همان مجاهدين بعدا موي دماغ غرب شدند و تا کنون نتوانسته از عواقب آن سياست خلاص بشوند.
با اين سياست ضدانقلابي که ترکيه٬ کشورهاي عربي٬ و غرب به بهانه مقابله با جنايات اسد در سوريه دنبال کردند٬ ضربه مهلکي به روند رو به پيش جنبشهاي انقلابي در منطقه وارد نمودند. انقلاباتي که جذابيت بالايي در ميان مردم منطقه و جهان پيدا کرده بود و راه مقبول و کم دردسري براي رهايي از شر حکومتهاي خودکامه به مردم نشان داده بود و با سرعت در حال گسترش به کشورهاي منطقه بود٬ را سد کردند. نه تنها اين٬ بلکه با نقش جنايتکارانه دولت سوريه و جمهوري اسلامي در هماهنگي با متحديني مثل روسيه و چين نتايج انقلاب مردم در انظارعموم تبديل به چنان تجربه اي شد که هر انقلابي را با خون ريزي٬ ويراني و آوارگي در ذهن مردم حک کنند. با ظاهر شدن نتايج اقدامات دو طرف اين جدال در سوريه٬ عملا طعم پيروزيهاي قبلي را در کام ميليونها انسان ستمديده تلخ کردند و رسيدن به اميد و آرزوهاي مردم يک بار ديگر به تعويق افتاد.
يکي از تبعات اين جدال بوجود آمدن هماهنگي و همکاري اسد٬ جمهوري اسلامي و پ.ک.ک بود. هنگاميکه جمهوري اسلامي نتوانست از راه ديپلماتيک مسير حمايت ترکيه از اپوزيسيون سوريه را تغيير دهد٬ جنگش را با پژاک تمام کرد و پ.ک.ک را در مقابل ترکيه تقويت نمود. جمهوري اسلامي با تقويت پ.ک.ک و پژاک در مقابل ترکيه اميدوار بود ترکيه را ناچار به تجديد نظر در سياستش در قبال سوريه بکند. اما ترکيه بر ادامه سياست خود پافشاري کرد. جمهوري اسلامي و اسد براي مقابله با ترکيه به اين نتيجه رسيدند که بخش زيادي از منطقه کردنشين سوريه را به نيروهاي متحد پ.ک.ک در اين کشوربسپارند و اين کار را کردند.
جريانات متحد پ.ک.ک در سوريه با کمک فرماندهان پ.ک.ک در فاصله کمي توانستند چند هزار نيروي مسلح سازمان داده و در مقابل نيروهاي "ارتش آزاد سوريه و ديگر جريانات اسلامي مسلح" سوريه٬ قطب مسلح ديگري شکل دادند و حاکميت خود را بر مناطق کردنشين اعمال کردند. اين اقدام باعث نگراني ترکيه شد. دولت ترکيه با اين تحول عملا مرزهاي طولاني خود با سوريه را نا امن احساس کرد. در جواب به سياست اسد و جمهوري اسلامي که پ.ک.ک را تقويت کرده بودند ترکيه براي خنثي کردن آنها٬ برخلاف سياست تا کنوني خود و دولتهاي پيشين اين کشور٬ وارد مذاکره با پ.ک.ک شد.
اين فرصتي بود که ترکيه سياست خلع سلاح پ.ک.ک را از راه مصالحه پيش ببرد. زيرا علاوه بر مسائل منطقه اي٬ پايان جنگ مسلحانه پ.ک.ک عليه دولت ترکيه ميتواند در هموار کردن راه براي عضويت اين کشور در اتحاديه اروپا موثر باشد. اما بعد از چند ماه مذاکره با پ.ک.ک در بروکسل و نظارت غير مستقيم دولتهاي اروپايي و هماهنگي آمريکا نتيجه اي حاصل نشد. به دنبال اين اتفاق بود که ترکيه راسا وارد مذاکره با اوجلان شد. اوجلان و پ.ک.ک هم بنابه مصلحتهاي خود و پيشبيني تحولات آتي در منطقه که ميتواند آنها را در تنگنا قرار دهد٬ از اين مذاکره استقبال کردند.
پ.ک.ک هيچ وقت شعار و مطالبه سرنگوني دولت ترکيه را نداشته است. اما خواستها و مطالبات اثباتي خود را هم قدم به قدم تغيير داده و عقب نشسته است. ابتدا خواست کردستان مستقل ترکيه٬ بعدا خواست کردستان بزرگ و بالاخره بعد از دستگيري اوجلان خواست سهيم شدن در قدرت و دخالت در دولت ترکيه را مطرح کردند. آنها امروز به اين قناعت رسيده اند که اولا از شعارهاي بلندپروازانه جنبش ناسيوناليستي (استقلال کردستان بزرگ و يا حتي استقلال کردستان ترکيه) دست بردارند. دوما متوجه شده اند که با جنگ مسلحانه پيشمرگايتي و يا نيروي پارتيزاني گريلاي پ.ک.ک٬ نميتوانند يک عضو ناتو و دولتي که در چند سال گذشته موفقيتهايي به دست آورده است و به الگويي براي ديگر جريانات اسلامي تبديل شده است را وادار به عقب نشيني کنند. اينرا البته پ.ک.ک از قبل هم ميدانست و دو بار ديگر يکطرفه اعلام آتش بس کرده بود. اما ترکيه همچنان با مشت آهنين به آنها پاسخ داده بود.
اين بار تحولات منطقه و استراتژي سياسي دولت ترکيه براي تبديل شدن به يک قدرت منطقه اي و عضوي از اتحاديه اروپا ضرورت حل مشکل جنگ مسلحانه با پ.ک.ک را به يک امر جدي براي دولت ترکيه تبديل کرده بود. ترکيه به عنوان يک متحد تاريخي غرب و عضوي از ناتو٬ از يک طرف تلاش ميکرد تقاضاي عضويتش در اتحاديه اروپا تاييد شود و از طرف ديگر داعيه قدرت اصلي در خاورميانه را دارد. مجموع اين فاکتورها ترکيه را به اين قناعت رساند که سياست کنوني در قبال پ.ک.ک و مذاکره با اوجلان را در پيش بگيرد. از نظر دولت ترکيه "اوجلان تروريست که حکم اعدامش صادر شد و اکنون به حبس ابد محکوم شده است" در اين مقطع زماني بيش از هر کسي مورد اعتماد دولت ترکيه است.
پ.ک.ک هم به اين نياز داشت که روزنه اي پيدا شود و وارد پروسه بده بستان با دولت ترکيه گردد. ضرورت فوري "صلح" و اعلام پايان دوره جنگ مسلحانه براي پ.ک.ک تنها قناعت به اين امر نبود که ناتوان از به عقب راندن دولت و ارتش ترکيه است. بلکه تحولات منطقه و مسجل شدن سرنگوني اسد تبعات مهم و محدود کننده اي براي پ.ک.ک بوجود مي آورد که سرنوشت و آينده اين حزب را با مخاطرات جدي روبرو ميکند. پ.ک.ک ميداند با سرنگوني اسد پشتيباني فعلي جمهوري اسلامي را از دست ميدهد. زيرا جمهوري اسلامي حتي اگر هنوز در قدرت باشد٬ منافع پايه اي تري با ترکيه دارد و به راحتي پ.ک.ک را معامله ميکند. دولت اقليم کردستان عراق هم خود را محتاج ترکيه ميداند و در چهار چوب سياستهاي غرب و ترکيه بازي ميکند. احزاب حاکم در کردستان عراق نميتوانند نقطه اتکايي جديي براي پ.ک.ک باشند. با در نظر گرفتن اين واقعيات و ديدن اين احتمالات اوجلان و پ.ک.ک تلاش ميکنند با حداقل امتيازات هم راضي شوند و قبل از سرنگوني اسد و تنگناهايي که برايشان بوجود مي آيد به جرياني پارلماني مانند ديگر جريانات قانوني ترکيه تبديل شوند.
حزب قانوني ب.د.پ. که ٣۰ نفر عضو در پارلمان ترکيه را و تعداد زيادي از شهردارهايي مناطق کرد نشين را عايد خود کرده است و يک حزب متحد پ.ک.ک. هم هست٬ در هماهنگي با دولت ترکيه و پ.ک.ک. نقش اصلي را در اين مسير داشت که بتوانند پ.ک.ک و دولت ترکيه را به نتايج کنوني و اعلام پايان جنگ مسلحانه از جانب پ.ک.ک برساند. اکنون اوجلان پايان دوره جنگ مسلحانه و پ.ک.ک آتش بس يکطرفه را اعلام کرده اند. در عين حال انتظار دارند دولت ترکيه به يک دولت "دمکراتيک" (امکان شريک شدن در قدرت براي پ.ک.ک) تبديل شود. اينرا از اردوغان ميخواهند و اردوغان هم فعلا فقط به پيام اوجلان روي خوش نشان داده است. اين پيام هيچ شرطي براي دولت ترکيه قايل نشده است و مطالبه اي هم مطرح نکرده است.
از طرف ديگر اردوغان هم خطابش به پ.ک.ک و اوجلان به عنوان يک نيروي صلح طلب نه يک نيروي "تروريست" که بيش از چهار دهه است آنها را با اين اسم خطاب ميکنند٬ اين است که : "نيروهاي مسلح پ.ک.ک بايد اول خاک ترکيه را ترک کنند و بعدا خلع سلاح بشوند تا بتوان مذاکرات را به نتيجه رساند."
اين يک تحول مهم در ترکيه و منطقه است. با وجود استقبال توده اي مردم کردستان ترکيه و استقبال جهاني از پيام اوجلان اين يک پيروزي براي دولت ترکيه محسوب ميشود. زيرا اوجلان بدون هيچ تضميني تن به اعلام پايان جنگ مسلحانه داده و از نيروهاي مسلحش خواسته است که خاک ترکيه را ترک کنند. اين پيام اعلام رسمي شکست راه حل ناسيوناليستي مسئله کرد است٬ که در تاريخ معاصر به شکل مسلحانه و مذاکره و استفاده از شکاف دولتها هميشه خواسته است در قدرت سهيم شود. اما ناسيوناليسم کرد به عنوان يک جنبش همچنان سايه اش بر سر مردم و جنبشهاي انقلابي در کردستان ترکيه سنگيني ميکند.
تنايج و پيامدهاي اين تحول
تا جايي که به پ.ک.ک مربوط ميشود اعلام اين سياست آغاز پروسه خلع سلاح و پايان جنگ مسلحانه اين حزب است. با هر زير و بمي که اين پروسه طي کند و حتي اگر يک دور ديگر جنگ آغاز بشود باز هم اين روند سياسي و استراتژيک به سمتي ميرود که پ.ک.ک به شکل کنوني نميخواهد و نميتواند فعاليتش را ادامه بدهد. به احتمال زياد با اسم ديگري به يک حزب قانوني مثل بقيه احزاب در ترکيه به پارلمان راه پيدا ميکند. پ.ک.ک به جرياني تبديل ميشود که سرنوشت کردستان سوريه را با مصالحه و همکاري ترکيه و حکومت اقليم کردستان عراق حل و فصل ميکنند. پ.ک.ک در کردستان عراق و ايران هيچ وقت نيروي ريشه داري نبوده و از موقعيت کنوني هم ضعيف تر خواهند شد. اين يک تحول مهم است که در کشورهاي همجوار تاثيرات چنين پاياني براي پ.ک.ک. مردم را به مرور از توهمات ناسيوناليستي دور ميکند.
ميدان جدال و بروز و عروج جنبشهاي شهري و احزاب و جريانات چپ٬ بويژه جنبش کارگري در کردستان ترکيه که تا کنون در زير فشار يک جريان قوي ناسيوناليستي و مسلح که صداي هر مخالف خود را خاموش ميکرد٬ بيشتر ميشود. صدايي که امکان بروز علني و گوش شنوا پيدا نميکرد بيش از پيش به جلو صحنه مي آيد. جلو آمدن جنبش چپ و عروج جنبش کارگري به عنوان يک جنبش بالنده قبلا در کردستان ايران پس از انقلاب ۵۷ آغاز شد. بعدا در کردستان عراق اين پروسه پي گرفته شد و اکنون با اين تحولات دامنه اش به ترکيه خواهد رسيد.
در کردستان ايران شرايط قدرتگيري چپ و اعتماد جامعه به راه حل واقعي و مسئولانه چپ و کمونيستها براي رفع ستم ملي و حل مسئله کرد قدمت طولاني تري دارد. بعد از نتايج دو دهه حکومت احزاب ناسيوناليست کرد در کردستان عراق اکثريت مردم ساکن آنجا هم به اين نتيجه رسيدند که از حاکميت ناسيوناليستهاي کرد رويگردان شوند. به همين دليل مردم کردستان عراق از دوران توهم عبور کرده و اکنون گوش شنوا براي نقش جنبشهاي ديگر و صداهاي ديگر بيش از هميشه فراهم شده است.
با خاموش شدن اسلحه احزاب مسلح کردستان ايران که فعلا در کردستان عراق مستقر هستند٬ و دليل آنرا (در نظر گرفتن مصلحت احزاب ناسيوناليست حاکم در کردستان عراق) اعلام کردند٬ اين سياست از جانب پ.ک.ک مورد نقد قرار گرفت و خود را نيرويي قاطع و جنگجو معرفي کرد که ميخواهد جاي خالي آن احزاب را پر کند. اين سيات و تاکتيک توهماتي در ميان مردم بوجود آورد. حدود دو دهه پ.ک.ک نقدش به احزاب هم جنبشي خود در ايران اين بود که آنها مبارزه مسلحانه با جمهوري اسلامي را کنار گذاشته اند. مبارزه "قاطع مسلحانه" که پ.ک.ک در دو دهه گذشته پرچمدار آن بود و به عنوان يک نيروي "سازش ناپزير" خود را معرفي کرده بود٬ نقش عميقي در متوهم کردن بخشهايي از مردم به اين جريان بازي کرد. اکنون با اعلام پايان دوره جنگ مسلحانه از جانب اوجلان تمام آن عمارت پوشالي که از خود ساخته بودند فرو ميريزد.
اعلام پايان دوره جنگ مسلحانه از جانب اوجلان و قبول رسمي اين سياست از جانب پ.ک.ک تاثير زيادي بر احزاب و سنتهاي مبارزاتي و اعتراضي مردم و جريانات سياسي خواهد گذاشت. اين پاياني غم انگيز و شکستي سهمگين براي سنت و راه حل ناسيوناليسم کرد در کردستان است. اما آغازي آگاهانه تر با ايفاي نقش جنبشهاي مدرن شهري براي مردم تحت ستم و جنبش کارگري و کمونيستي در اين جوامع خواهد بود. دقيقتر بگويم آنجا که سنت ناسيوناليستهاي کرد رو به ضعف و افول ميرود و اينجا بايد گفت خودشان پايان يکي از اين سنتها را اعلام کرده اند٬ ميدان بازي و امکان عروج جنبشهاي شهري و مدرن٬ بويژه جنبش کارگري و کمونيستي بيش از پيش فراهم ميشود.
توهمات فعلي مردم کردستان ترکيه به نقش پ.ک.ک٬ به مرور زمان کم و کمتر ميشود و همانند سير توهم زدايي از احزاب ناسيوناليست حاکم در کردستان عراق سير بي اعتباري جريانات ناسيوناليستي در ترکيه هم آغاز شده است. طولي نخواهد کشيد ما مصداقهاي اين پروسه را خواهيم ديد. در پس اين تحولات تقدس جنگ مسلحانه و پيشمرگايتي و گريلايي که در نتيجه اتخاذ آن پ.ک.ک هم براي ناسيوناليستها مقدس شده بود٬ از اين حالت کنوني خارج ميشود.
دوران "جنگ مذاکره٬ مذاکره جنگ" و دوران استفاده از تخاصمات و شکاف دولتهاي منطقه براي ناسيوناليستها کرد به دلايل مختلفي که عمده ترين آنها تحولات سياسي و اقتصادي جهان امروز است٬ رو به پايان قطعي است. آنها از اين روش و سياستها براي سهيم شدن در قدرت استفاده ميکردند. به دلايل مختلفي اين دوره دوره رو به افول و پايان قطعي و تاريخي اين سنت اعتراضي است.
مذاکرات پ.ک.ک و دولت ترکيه هر نتيجه اي داشته باشد با اعلام رسمي پايان دوره جنگ مسلحانه از جانب اوجلان و مهر تاييد پ.ک.ک بر اين سياست٬ اين روش اصلي مبارزه ناسيوناليستهاي کرد به منظور شريک شدن در قدرت٬ يک ضربه تاريخي و جدي خورده است و در کوتاه مدت زنده کردن آن بسيار سخت خواهد بود. اين تحولات اگر چه با قدرت و فشار جنبشهاي انقلابي حاصل نشده است و پيروز اين جدال فعلا دولت ترکيه خواهد بود٬ اما از لحاظ سياسي و موقعيت جهاني امروز که جبهه بورژوازي جهاني بي افق و بدون استراتژي است٬ ميدان عروج جنبشهاي انقلابي و در راس آنها جنبش کارگري و کمونيستي را بيش از پيش فراهم ميکند.
کمونيستها با نقد روش٬ سنت و سياست ناسيوناليستها بايد راه حل انساني٬ انقلابي و واقعبينانه خود را براي حل مسئله کرد طرح کنند. همزمان بايد با اتکا به مطالبات واقعي مردم در عرصه هاي مختلف در نقد توهمات ناسيوناليستي راه پيروزي واقعي را در مقابل مردم قرار دهند. مردم ناچار نيستند که در ميان دو جبهه ارتجاع دولتهاي سرکوبگر حاکم و يا جريانات ناسيوناليست ملت تحت ستم يکي را انتخاب کنند. مردم حق دارند و بايد اين امکان را فراهم کرد که يک قطب چپ و انقلابي را بتوانند انتخاب کنند. چپي که به عنوان آلترناتيو و در نقد دو جبهه ارتجاع ناسيوناليستي (جريانات و دولتهاي حاکم از يک طرف و احزاب و جريانات اپوزيسيون ناسيوناليست از طرف ديگر) به ميدان نيايد٬ شانس چنداني براي پيروزي نخواهد داشت. هر نوع توهم به يکي از آن دو قطب و يا حتي سکوت در مقابل يکي از آنها خاک باشيدن به چشم مردم است.
۲۶ مارس ۲۰۱٣
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر