مسئله کرد در متن تحولات خاورميانه
(ایسکرا 663)
محمد آسنگران
مسئله کرد در چهار کشور ترکيه٬ ايران٬ عراق و سوريه موضوع و مسئله اي تاريخي است و معضلي است که تا کنون لاينحل مانده است. عليرغم تفاوتهاي هر کشور٬ يک چيز در همه اين کشورها به نسبت مردم کرد زبان مشترک بوده است. اعمال بي حقوقي٬ سرکوب و اعمال ستم ملي بر اين مردم در همه اين کشورها با شدت و ضعف متفاوت ادامه داشته و بدون راه حل متمدنانه همچنان اين جوامع را با مشکلات متعددي مواجه کرده است. بنابر اين بدون حل مسئله کرد اين منطقه همچنان ميتواند با کشمکش و سرکوب و خونريزي و نا امني براي مردم همراه باشد. زيرا جنبشهاي اجتماعي و دولتهاي مرکزي اين کشورها منافع متفاوت و بعضا متضادي را نمايندگي ميکنند و اين خود يک کانون بحران را ايجاد کرده است.
جايگاه و موقعيت جنبشهاي اجتماعي
در مقابل اعمال ستم ملي و ديگر نابرابريهاي اجتماعي از جانب دولتهاي مرکزي٬ جنبشهاي اجتماعي متفاوتي شکل گرفته است که اهداف و سياستهاي مختلفي را نمايندگي ميکنند. جنبش ناسيوناليستي کرد که قدمت طولاني تري دارد و خود را ادامه جنبش عشاير و قبايل کرد در قرون ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ ميداند و رهبران آن جنبشها هنوز به عنوان رهبران "کرد" سمبلهاي تاريخ اين جنبش ميباشند. طبعا جنبش ناسيوناليستي احزاب متعدد و متفاوتي را از خود بيرون داده است. اما همه اين احزاب از سنتها و سياستها و استراتژي ويژه اي پيروي ميکنند که در يک چهار چوب عمومي ميتوان همه آنها را در يک راستا به حساب آورد. اگر چه هر کدام از آنها اهداف ميان مدت خود را تعقيب ميکنند ولي هدف اصلي همه اين احزاب با هر اختلافي که با هم دارند شريک شدن در قدرت در اين کشورها است. اين هدفي است که قطب نماي اصلي سياست اين جريانات و استراتژي سياسي آنها را تشکيل ميدهد.
در مقابل دولت مرکزي و سيستم حاکم و در نقد جنبش ناسيوناليستي کرد٬ جنبش نوپا و مدرني هم در کردستان شکل گرفته است٬ که راه حل ديگري را در مقابل مسئله کرد و مشکلات اين جوامع نمايندگي ميکند. به يمن به ميدان آمدن طبقه کارگر و مبارزه اين طبقه براي رسيدن به خواست و مطالباتش٬ احزابي در اين مناطق شکل گرفتند که هم منتقد جنبش ناسيوناليستي و هم عليه ستم ملي و هم خواهان مبارزه اي طبقاتي براي رفع ديگر ستمهاي اجتماعي هستند. بعد از انقلاب سال ۵۷ ايران اين جنبش در کردستان ايران براي اولين بارعملا و اجتماعا پا به ميدان سياست گذاشت و حزب چپ آن دوره (کومله) را تقويت کرد. به دنبال موفقيتهايي که اين جنبش در کردستان ايران به دست آورد تلاش فعالين کمونيست در کردستان عراق براي شکل دادن به چنين حرکت و جنبشي در اين بخش از کردستان هم شدت گرفت و در پروسه پيشروي خود به يک حزب کمونيستي (حزب کمونيست کارگري عراق) شکل داد.
عليرغم محدوديتها و کمبودهاي اين جنبش بويژه احزاب منبعث از آن در کردستان ايران و عراق صرف به ميدان آمدن اين احزاب و اين گفتمان تحول تازه و مهمي بود که در تاريخ کردستان و جدال جنبشهاي اجتماعي به مرور متعين تر شد. اين جنبش اکنون با شکلگيري و تحزب يافتگي کمونيسم کارگري (احزاب کمونيسم کارگري در ايران و عراق) بيش از هر زماني با افق تر و در حال ايفاي نقش خود در کردستان است.
با اين وجود ما هنوز شاهد چنين تحولي در کردستان ترکيه و سوريه نيستيم. اما اين به اين معنا نيست که در اين دو بخش جنبش کارگري و چپ و کمونيستي وجود ندارد. بلکه معني مشخص آن اين است که در اين دو بخش تسلط جنبش ناسيوناليستي بلامنازع است. ضعف جنبش کمونيستي در اين دو بخش باعث شده است که هنوز حزب با برنامه و افق سوسياليستي نتوانسته است شکل حزبي و اجتماعي به خود بگيرد. طبقه کارگر و مردم زحمتکش در اين دو بخش هنوز از عدم وجود چنين احزاب و آلترناتيوي محروم هستند. طبقه کارگر و مردم اين دو بخش براي رهايي خود و رسيدن به خواست و مطالبات خود هيچ راهي بجز شکل دادن به چنين جنبش و احزابي ندارند.
در کردستان ايران به دلايل مختلف و متفاوتي که جاي توضيحش اينجا نيست ميتوان گفت که جدال جنبش ناسيوناليستي و کمونيستي به تعادلي دست پيدا کرده است. اين يک تحول مهم در تناسب نيرو و تعادل قواي جنبشهاي اجتماعي است که هر تحول تعيين کننده اي درجامعه بدون نقش و حضور جنبش سوسياليستي و احزاب منبعث از آن ممکن نيست. به اين معنا ميتوان گفت که جنبش سوسياليستي در کردستان ايران در هر تحولي که اتفاق بيفتد عملا يک پاي قدرت و تحول سياسي در کردستان است.
برخلاف کردستان ايران در کردستان عراق عليرغم وجود و حضور اين جنبش تا رسيدن به چنين تعادلي هنوز بايد راه طولاني اي را طي کند. در کردستان ترکيه و سوريه اوضاع از اين هم بد تر است.
حال با توجه به نکات فوق الذکر دقيقتر ميتوان به تحولات اخير در ميان نيروهاي دخيل در کردستان و در خاور ميانه پرداخت.
تحولات خاور ميانه و مسئله کرد
در يک سال گذشته دو اتفاق مهم در ترکيه و سوريه افتاده است که از بقيه اتفاقات در بخشهاي ديگر کردستان برجسته تر و رسانه اي تر بوده است. الف: خارج شدن نيروهاي دولت سوريه از مناطق کردنشين اين کشور و تسلط احزاب ناسيوناليست کرد بر اين منطقه و ب: مذاکرات پ.ک.ک و دولت ترکيه و احتمال توافقات آنها که تا کنون به شکل غير رسمي رسانه اي شده است.
ابتدا به اين دو موضوع ميپردازم و در ادامه به اتفاقات کردستان عراق و ايران خواهم پرداخت.
کردستان سوريه
با شروع انقلاب آزاديخواهانه و حق طلبانه مردم سوريه يک نيروي توده اي مهم و معترض با قدرت توده اي و خياباني به شکل عمدتا تظاهرات با شعار رژيم اسد بايد برود معادلات منطقه را دستخوش تغيير و تحولي جدي کرد. جمهوري اسلامي همراه با روسيه و حمايت ضمني چين خواهان حفظ اسد در قدرت هستند. در مقابل٬ ترکيه و عربستان و قطر با حمايت دولتهاي اروپايي و آمريکا و ديگر کشورهاي عربي منطقه خواهان رفتن بشار اسد و جايگزيني او با نيروهاي مورد نظر و متحد خود ميباشند. اين قطب بندي عملا و در يک پروسه زماني توانست مردم را از صحنه بيرون کند و سوريه را اکنون به ميدان جنگ نيروهاي ارتجاعي از دو طرف تبديل کرده اند. در اين پروسه يک سناريوي سياه به مردم سوريه تحميل کرده اند که تمام آن جامعه را از چند ماه گذشته تا کنون در آتش و خون غرق کرده است. با اين تحولات آثاري از انقلاب مردم سوريه نمانده است. اما با اين حال رفتن اسد به يک امر مسجل براي مردم سوريه تبديل شده است.
در اين پروسه اتفاق مهمي که در کردستان ترکيه و سوريه افتاد اين بود که به دليل سياست دولت ترکيه عليه بشار اسد٬ عملا پ.ک. ک. و جمهوري اسلامي و دولت سوريه در يک جبهه عليه ترکيه قرار گرفتند و طي مذاکراتي پنهاني به توافقاتي رسيدند که جريانات متحد پ.ک.ک در کردستان سوريه بدون هيچ جنگي اکثرمناطق کردنشين سوريه را از ارتش سوريه تحويل گرفتند.
اين توافقات در شرايطي اتفاق افتاد که جمهوري اسلامي و دولت ترکيه با همديگر جنگ سختي را عليه پ.ک.ک. آغاز کرده بودند. در نتيجه اين توافق بود که عملا و غير رسمي جنگ پ.ک.ک. و جمهوري اسلامي تمام شد و به عنوان متحد همديگر همراه با دولت سوريه تلاش کردند که با تقويت پ.ک.ک منافع ترکيه را مورد هدف قرار بدهند. بعد از اين تحولات عملا نيروهاي متحد پ.ک.ک در کردستان سوريه دست بالا پيدا کردند. زيرا بدون هيچ جنگي با ارتش سوريه مناطق کردنشين اين کشور تحويل آنها داده شد.
بعد از اين تحولات بحث مذاکره پ.ک.ک. و دولت ترکيه شکل جدي تري به خود گرفت.
مذاکره پ.ک.ک و دولت ترکيه
طبق گزارشاتي که اخيرا از جانب خبرگزاري رويتر و روزنامه هاي ترکيه منتشر شده است از يک سال قبل مذاکرات نمايندگان پ.ک.ک و دولت ترکيه در بروکسل با نظارت دولتهاي اروپايي و آمريکا در جريان بوده است که نتيجه اي از آن حاصل نشد. ولي تحولات منطقه خاورميانه هر دو طرف درگير را ناچار کرده است که به مذاکراتشان شکل جدي تر و علني بدهند.
با تحولات کردستان سوريه عملا پ.ک.ک براي يک دوره موقت و ميان مدت تقويت شده است و ترکيه نگران مرزهاي خود با سوريه و نقش پ.ک.ک در کردستان سوريه است. اما از طرف ديگر پ.ک.ک که فعلا متحد غير رسمي جمهوري اسلامي و اسد است ميداند در فرداي تحولات سوريه اگر اسد برود جمهوري اسلامي نميتواند متحد قابل اتکايي براي او باشد و عملا به دليل منافع جديتري که جمهوري اسلامي و ترکيه با هم دارند آنها يک بار ديگر ميتوانند حداقل عليه اپوزيسيون همديگر متحد بشوند. علاوه بر اين بايد توجه کرد که حاکميت شمال کردستان عراق هم خود را متحد دولت ترکيه ميداند. اين آينده نگري پ.ک.ک. را ناچار کرده است امتيازات بيشتري به دولت ترکيه بدهد. اما همزمان که اين اتفاقات افتاده و اتفاقات قابل پيشبيني ديگري مانند رفتن اسد و تبعات آن هم دور از انتظار نيست در جامعه ترکيه يک جنبش اعتراضي قوي عليه دولت ترکيه شکل گرفته است که اوج آن اعتصاب غذاي بيش از هزار زنداني سياسي بود که فقط با درخواست اوجلان پايان يافت. همه اين فاکتورها را اگر در کنار همديگر قرار بدهيم پ.ک.ک فعلا تقويت شده است اما آينده پ.ک.ک. چندان روشن نيست. زيرا آنها نميخواهند به نيروي اعتراض شهري مردم در کردستان ترکيه اتکا کنند.
با اين وصف برخلاف کساني که کوته بينانه فکر ميکنند پ.ک.ک از وضع قويتري برخوردار شده است و نبايد کوتاه بيايد٬ خود پ.ک.ک خوب ميداند بدون متحدان منطقه اي امکان زيست در کوههاي قنديل را نخواهد داشت. متحدان فعلي پ.ک.ک جمهوري اسلامي و بشار اسد ميباشند که هيچکدام از آينده روشني برخوردار نيستند. کردستان عراق هم با توجه به بحران جديی که گريبانگيرش شده است و احتمال جنگ با دولت مرکزي بيش از اينکه به فکر منافع مردم کردستان ترکيه و سوريه باشد٬ براي حفظ حاکميت خود در کردستان عراق در تقلا است و خود را متحد دولت ترکيه ميداند. زيرا آينده آنها در حاکميت کردستان عراق بدون حمايت ترکيه تيره و تار است. در عين حال روشن است که جمهوري اسلامي متحد مالکي است نه احزاب حاکم در کردستان عراق. آينده سوريه هم نامعلوم و در پرده اي از ابهام است. تنها چيزي که مسجل به نظر ميرسد اين است که اسد ميرود. اما هر جرياني که بعد از اسد قدرت را يا حتي بخشي از قدرت را در سوريه کسب کند سالهاي سال درگير جنگ داخلي خواهد بود تا بتواند رقباي خود را از ميان بردارد. بنابراين دولت آينده سوريه هم معلوم نيست متحد چه کسي خواهد بود. در چنين اوضاعي است که مسئله مذاکرات دولت ترکيه با پ.ک.ک مطرح شده است و تقريبا اکثر احزاب سياسي در گير در کردستان و همچنين کردستان ايران در مورد اين واقعه اظهار نظر کرده اند. من در اين نوشته سعي ميکنم در مورد علت و زمينه هاي اين مذاکرات و تغييرات در منطقه حرف بزنم و در عين حال به بررسي نظرات احزاب ديگر بپردازم. نکته اول اينست: کسي که خود را چپ ميداند و عملا بدون هيچ نقد جدي و طبقاتي به حاکمان و اپوزيسيون ناسيوناليست در کردستان عراق و ترکيه و سوريه در نقش مشاور طالباني و بارزاني و اوجلان ظاهر ميشود به آنها رهنمود ميدهد که چگونه سر مردم را شيره بمالند و اعتماد آنها را کسب کنند و... فقط محدودنگري خود و همدلي خود با ناسيوناليستها را به نمايش گذاشته است.
ادامه دارد
http://rowzane.com/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر