انترناسیونال۴۹۱
گفتگو با كاظم نيكخواه در باره قطعنامه در مورد جريانات اسلامي همسو با غرب
انترناسيونال: كاظم نيكخواه دفتر سياسي حزب قطعنامه اي را در مورد جريانات اسلامي همسو با غرب تصويب كرده. در اين قطعنامه گفته شده كه جريانات اسلامي همسو با غرب با افول اسلام سياسي است كه جلو انداخته شده و غرب آنها را مورد حمايت قرار ميدهد. اولين سوال در مورد خود اين افول جريان اسلام سياسي است. شما چه شواهدي بر افول اين جريان داريد؟ اينها بهرحال يك جاهايي هنوز نفوذ و سيطره دارند و در برخي كشورها مثل افغانستان و عراق هرروز دارند جنايت ميكنند. در ايران هم كه شاهد اين هستيم كه حكومت اسلامي دارد به همان روال هميشگي به جنايات وسركوبها و چپاول و تحميل قوانينش ادامه ميدهد. در اين مورد توضيح دهيد.
كاظم نيكخواه: عليرغم همه اينها كه اشاره كرديد من فكر ميكنم ما در دوره اي بسر ميبريم كه بايد آنرا دوره اضمحلال قطعي اسلام سياسي نام برد. اين روندي است كه مدتهاست شروع شده و طلايه ها و نشانه هاي بسياري براي آن وجود دارد. من فكر ميكنم چهره ها و سمبلهاي اين دوره ملاله يوسفزاي دختر ١٤ ساله پاكستاني و عاليا المهدي دختر مصري و شاهين نجفي خواننده جوان ايراني هستند. جنبشي كه حول اينها و در حمايت و دفاع از اينها بسرعت شكل گرفت و در سطح جهان گسترش يافت، روح اين دوره را بخوبي بازتاب ميدهد. روشن است كه هنوز تا شكست قطعي ارتجاع ضد بشري و عهد عتيقي اسلامي فاصله داريم. هنوز مبارزه و تلاش و فداكاريهاي بسياري لازم است تا اين ديو كثيف كاملا از صحنه جامعه بيرون رانده شود. اما هيچ ترديدي نبايد داشت كه اين روند ديگر ميتوان گفت غير قابل بازگشت شده است. جنبشهاي مدرن انساني و مترقي و ضد مذهبي در همه جا دارند قد علم ميكنند و شيب تاريخ به زيان جريانات اسلامي است. اين كاملا درست است كه نيروهاي اسلامي هنوز به جنايات خود عليه بشريت و پمپاژ لجن و خرافات به جوامع دارند ادامه ميدهند. هم در ايران و هم در برخي كشورهاي ديگر. اما با وجود اين كاملا ميشود نشان داد كه كل اين جريانات در مناطق و كشورهاي مختلف پس زده شده اند و عقب نشيني هاي جدي اي به آنها تحميل شده است. يك نمونه مهم آن همين جمهوري اسلامي است. اين حكومت قلب و ستون اصلي جنبش اسلام سياسي بوده است. اما امروزش را با اوايل دوره خميني مقايسه كنيد. اين حكومت در آن زمان در اين گوشه و آن گوشه دنيا داشت تعرض ميكرد، شعبه هاي تازه ارتجاع اسلامي را باز ميكرد، سازمانهاي تروريستي تازه اي را تاسيس مينمود. و دولتهاي مختلفي از آن تبعيت ميكردند و عكس خميني و خامنه اي را اسلامي هاي كف بر دهان آورده در صفوف هزاران نفره سردست بلند ميكردند. اما همه آنها دارد دود ميشود و هوا ميرود. اين حكومت امروز حتي در بيشتر كشورهاي اسلام زده منزوي است. همين ديروز وقتي رئيس جمهور اين حكومت يعني احمدي نژاد به مصر رفته بود جوانان مصري لنگ كفش به صورتش پرتاب كردند. در كنفرانس موسوم به "سازمان همكاري اسلامي" كه در قاهره برگزار شد همه دولتها راي به رفتن بشار اسد دادند و فقط و فقط احمدي نژاد دستش را در دفاع از اين حكومت بالا برده بود. دولت اسد كه متحد اصلي جمهوري اسلامي است در مقابل يك انقلاب دارد نفسهاي آخرش را ميكشد، حماس كه پادوي اين حكومت تلقي ميشد الان ميگويد رهبر جهان اسلام اردوغان است نه خامنه اي و دارد با محمود عباس كه خامنه اي حكم خيانتش را صادر كرده دست دوستي ميدهد. در خود ايران هم كه شاهديم چه خبر است. همين سه سال پيش يعني سال ٨٨ مردم در صفوف چندين ميليوني در تهران و در ابعاد بسيار وسيعي در شهرهاي ديگر شعار مرگ بر خامنه اي و مرگ بر ديكتاتور سردادند و اين حكومت را تا لبه سقوط كشاندند. و همين خيزش سال ٨٨ خود يك ضربه كاري به اسلام سياسي در جهان بود. الان هم همه كس ميداند كه اكثريت قريب به اتفاق مردم واقعا ميخواهند هرچه زود تر اين حكومت گورش را گم كند. صفوف جمهوري اسلامي بشدت تكه پاره شده و هيچكس خط هيچكس را نميخواند. آيا همين وضعيت نزار جمهوري اسلامي كافي نيست كه بگوييم جنبش اسلام سياسي به افول افتاده است؟
اين فقط جمهوري اسلامي نيست كه به حضيض افتاده است. شما تصورش را بكنيد در مصر و تونس انقلاب ميشود و ديكتاتورهاي اين كشورها سرنگون ميشوند اما جريانات اسلامي در حاشيه ميمانند و هيچ نقش قابل توجهي در آنها ايفا نميكنند. ده سال پيش آيا ميشد تصور كرد كه بدون نقش محوري اخوان المسلمين كه قديمي ترين اپوزيسيون اين كشور محسوب ميشد، اتفاق سياسي مهمي در مصر بيفتد؟ اينكه اينها بعد از به زير كشيدن مبارك و بن علي خودشان را جمع و جور كردند و به دليل پراكندگي اپوزيسيون راديكال و سكولار با يك راي گيري كه توسط اكثريت تحريم شده بود، به قدرت خزيدند، چيزي از عقب گرد اينها كم نميكند. تظاهراتهاي دهها هزارنفره كه اكنون هرروز دارد عليه مرسي و اخواني ها در مصر صورت ميگيرد و جنبشهاي گسترده ضد اسلامي ها در تونس و حتي در ليبي در كل تاريخ اين جوامع بي سابقه است و دارد نشان ميدهد كه حكومت اينها گذراست. حتي ميشود نشان داد كه در افغانستان و عراق هم طالبان و نيروهاي اسلامي عليرغم اينكه هرروز جنايتهاي بسياري ميكنند، و در افغانستان قرار است در حكومت پروغربي سهيم شوند، اما بنا به گزارشهاي بسياري اكثريت مردم به آنها پشت كرده اند و جاي پاي محكمي ندارند. صحبتم طولاني ميشود و گرنه ميشود به فاكتهاي بسيار ديگري هم اشاره كرد. مثل مانيفست جوانان غزه، فضاي ضد مذهبي در ميان جوانان و مردم در ايران، جنبش هاي مدرن و آزاديخواهانه زنان در ايران و كشورهاي ديگر، و اعترافات خود سران حكومت ايران و جريانات ديگر اسلامي از رشد بي مذهبي در ميان جوانان و مردم و امثال اينها. بنظر من جنبش اسلام سياسي دوره جست و خيزش تمام شده است و از اين ببعد هرروز اينجا و آنجا شاهد يك عقب گرد و شكست تازه آن خواهيم بود.
انترناسيونال: اما در مورد جريانات همسو با غرب. جلو آمدن اينها مثلا در تركيه يا در مصر و برخي كشورهاي ديگر چه ربطي به جريانات ضد غربي و تروريست اسلامي دارد؟
كاظم نيكخواه: خيلي ربط دارد. يك زماني يعني سال ٥٧ شمسي در ايران خميني با شعار "جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد" سركار آمد. زد و كشت و بست و انقلاب را به قهقراي كامل راند. اين اتفاق در دنياي امروز غير ممكن است. امروز وقتي كه يك جريان اسلامي نظير اخوان در مصر ميخواهد در سياست دخالت كند همانگونه كه ديديم بايد قاطعانه اعلام كند كه "ما اعتقادي به دولت و حكومت اسلامي نداريم"، به دولت سكولار معتقديم و با جمهوري اسلامي ايران مخالفيم. و حتي ناچار ميشود اسمش را عوض كند و بگذارد "عدالت و آزادي" به اين اميد كه مردم به تاريخچه اسلامي اش توجه نكنند. اگر اسلام سياسي ضد غربي به افول نيفتاده بود، امروز اين مرسي و جناح به اصطلاح ميانه رو و طرفدار غرب نبود كه به قدرت ميخزيد بلكه همان تروريستها و به اصطلاح تندروتر ها مي آمدند جلو. يا امثال سلفي ها ميدان دار ميشدند. اگر اسلام سياسي به افول و شكست نيفتاده بود، در همان تركيه همين حزب عدالت و توسعه و جنبش اسلامي تا كنون صد بار قوانين جامعه را اسلامي كرده بود. اما امروز ناچار است با پز ما ميانه رو هستيم و مدرن هستيم خودرا بر سر قدرت نگه دارد. و اين نوع اسلام يعني اسلامي كه گويا معتدل وميانه است در ميان اسلامي ها بازار پيدا كرده است. ميخواهم بگويم كه به بن بست رسيدن آن يكي است كه سر ارتجاع اسلامي را به اين سمت كج كرده است. به عبارت ديگر جلو آمدن جريانات به اصطلاح ميانه رو اسلامي در اين يا آن كشور برخلاف آنچه مدياي غربي تصوير ميكنند به اين دليل نيست كه جريانات اسلامي همسو با غرب دارند رشد ميكنند و ميدان دار ميشوند و يا اسلامي ها دارند معقول ميشوند. بلكه به اين دليل است كه جريانات اسلامي كه ميخواستند جوامع را تماما اسلامي كنند به بن بست رسيده اند و جنبش اسلامي ناچار است بجاي اينكه مثل قبل پلاتفرمش را بر سر شمشير بلند كند، اهدافش را عجالتا تا فرصت مناسب پنهان نمايد و پشت ميانه رو بودن و سكولار بودن خودرا پنهان نمايد.
انترناسيونال: آيا به همين دليل است كه قطعنامه دفتر سياسي جريانات اسلامي "ميانه رو" را در كنار جريانات "تند رو" و تروريست و سركوبگر قرار ميدهد و اعلام ميكند كه اينها ماهيتا يكي هستند؟ و گفته ميشود كه اينها در به قهقرا راندن جامعه و تحميل قوانين اسلامي به مردم نقش واحدي دارند؟ در صورتيكه ميشود نشان داد كه اينها با هم تفاوتهاي سياسي روشني دارند.
كاظم نيكخواه:
همينكه خالد مشعل رهبر حماس كه يك جريان شناخته شده تروريست اسلامي است به اردوغان ميگويد تو رهبر جهان اسلام هستي و يا مرسي و حماس خودرا هم پيمان و يار نزديك خطاب ميكنند، نشان ميدهد كه اينها عليرغم اينكه با هم تفاوتهايي دارند، خودشان همديگر را از يك جنس ميدانند. دليلي ندارد كه ما كاسه داغتر از آش شويم و بگوييم اينها جنسشان با هم فرق ميكند. اينكه جريانات و نيروهاي بورژوايي و رسانه هاي رسمي وابسته به آنها نظير بي بي سي و امثالهم ميان جريانات اسلامي ضد غرب و جريانات طرفدار غرب يك خط فاصل جدي ميكشند و يكي را تروريست و ديگري را "ميانه رو و مدرن" ميخوانند دلايل سياسي كاملا قابل فهمي دارد. كسبه و سرمايه داران بدون اتكا به ارتجاع مذهبي نميتوانند به مفتخوري و حاكميتشان ادامه دهند. از نظر من جريانات اسلام سياسي ضد غربي و همسو با غرب و يا "ميانه رو" همه در اهداف سياسي اساسا مشتركند اما در روشهاي عملي كردن اين سياستها به دليل توازن قوا و شرايط و موقعيت متفاوت سياسي تفاوتهايي دارند.
تحليلا هم نگاه كنيد ميشود فهميد جريان چيست. شما يك حزب سياسي را تصور كنيد كه خودش را و پلاتفرمش را "اسلامي" تعريف كرده است. معناي همين حرف چيست؟ بديهي است كه حزب سياسي اي كه اسلامي است بنا به تعريف ميخواهد قوانين اسلامي را وارد دولت و سياست كند و به قوانين جامعه تبديل كند. و گرنه خودش را اسلامي تعريف نميكرد. اينطور نيست؟ حال شما بگوييد كه چند تا قوانين و سنتهاي اسلامي وجود دارد كه ميشود به قوانين جامعه تبديلشان كرد و معنايش به قهقرا راندن جامعه نباشد؟ فكر نميكنم بشود سه تا را اسم برد. فرض كنيد اينها واقعا و در هيچ شرايطي مثل جمهوري اسلامي و طالبان طرفدار سنگسار و قصاص و دست بريدن و اين وحشي گيريها نباشند. كه من در همين موردش هم شك دارم. اما بالاخره طرفدار احكام قرآن در مورد زنان كه هستند. معتقد به اينكه زن نصف مرد و دارايي مرد است كه هستند. معتقد به احكام قرآن در مورد كفارو بيدينان و همجنس گرايان و دختران خردسال و پيروان اديان ديگر كه هستند. يك گوشه همين ها يا هركدام از صدها حكم ارتجاعي ديگر را اگر كسي بخواهد وارد قوانين جامعه كند ناچار است به زور و خشونت متوسل شود. و وارد كردن هركدام از اين سنتها و احكام به قوانين اجتماعي معنايش بدون ترديد به قهقرا راندن جوامع بشري خواهد بود. در تونس شعبه اي از اخواني هاي به اصطلاح ميانه رو به قدرت خزيده اند. ميدانيد در مورد زنان چه چيزي وارد قانون كرده اند؟ نوشته اند "زن مكمل مرد است"! اين بيان امروزي هماني است كه قرآن گفته است زن دارايي مرد است. همين ديروز در تونس آنطور كه گفته ميشود جريانات اسلامي به اصطلاح "ميانه رو و متمدن" يكي از شخصيتهاي چپ و سكولار بنام شكري بلعيد را ترور كردند. در مصر هم شاهديم چگونه همين "ميانه روها" هنوز هيچ نشده تانكها را عليه انقلابيون به خيابان آورده اند. و همين يكي دو هفته اخير بيش از صد نفر را به قتل رساندند. بعضي ها به نمونه هايي مثل تركيه استناد ميكنند و ميگويند در تركيه حجاب آزاد است، نوشيدن مشروب آزاد است و امثال اينها. اما اين حقيقت روشن را فراوش ميكنند كه جامعه برآيند جدال نيروهاي اجتماعي است. جنگ و جدال سياسي هرروزه اي كه در تركيه جريان دارد را نمي بينند. تركيه امروز بهيچ وجه الگوي دلخواه حزب عدالت نيست. بلكه خوشبختي تركيه اينست كه نيروهاي سكولار و مترقي و چپ جلوي تحميل قوانين اسلامي به جامعه توسط اسلامي ها را گرفته اند. تركيه چند سال است صحنه جدال اين نيروهاست.
انترناسيونال: در قطعنامه گفته شده كه جنبشهاي اعتراضي مردم و خيزش سال ٨٨ در ايران و انقلابات منطقه فاكتورهاي اصلي در عقب نشيني و افول اسلام سياسي بوده اند. اما آنچه از گزارشها و رسانه ها تبليغ ميشود اينست كه اين حملات نيروهاي آمريكا و غرب به جريانات تروريست اسلامي نظير القاعده و يا فشار دولتهاي غربي به جمهوري اسلامي و امثال اينهاست كه وضعيت اين نيروها را با مشكلات مواجه كرده است. در اين مورد توضيح شما چيست؟
كاظم نيكخواه
اگر آمريكا و دولتهاي غربي اسلام سياسي را شكست داده بودند الان ميباست بوش و رامزفلد و توني بلر قهرمانان صحنه سياسي غرب و دنيا ميبودند نه اينكه پشت صحنه مخفي شوند. آنها يعني همين دولتهاي غربي بشريت را در باتلاق جنگ تروريستها فرو بردند. باعث شدند كه ترور و نا امني به بخش اعظم جهان و از جمله قلب كشورهاي خودشان سرايت كند. در افغانستان و عراق دولتهاي اسلامي – عشيرتي را سركار كشيدند. و الان هم مشغول عقب كشيدن نيروهايشان و شريك كردن همان اسلامي ها نظير طالبان و مقتدا صدر و امثالهم در قدرت هستند. ميشود تصور كرد كه اگر مردم دخالت نكرده بودند، اگر انقلابات و جنبشهاي مدرن و مترقي مردمي نبود، صحنه سياسي جهان امروز ميتوانست چقدر وحشتناك باشد. حقيقت اينست كه نه فقط تروريسم اسلامي و اسلام سياسي، بلكه تروريسم دولتي و نظم نويني غربي را هم جنبشهاي مردمي جهان عقب راندند. (در مورد شكست نظم نوين و تروريسم دولتي درقطعنامه هاي ديگري بحث كرده ايم و اينجا فرصت پرداختن به آن نيست) بنظر من اسلام سياسي قبل از همه در ايران به افول و عقب نشيني افتاد. شايد افول اين جريان و اهميت تاريخي آنرا بسياري از مردمي كه با اين هيولاي خون آشام اسلامي هنوز دارند دست و پنجه نرم ميكنند بخوبي حس نكنند. اما هيچ ترديدي نبايد داشت كه جواناني كه حسين پارتي برپا كردند، دختران و زناني كه سي سال است زير بار حجاب و آپارتايد جنسي نرفته اند و عليه آن جنگيده اند، و جنبشهاي زنان و جنبشهاي عليه اعدام و عليه سنگسار و كلا جنبش سرنگوني جمهوري اسلامي و كل جنبش ضد قوانين شرعي و ارتجاع اسلامي در سطح دنيا سهم اساسي اي در اين تحول مهم تاريخي ايفا كرده اند. در ساير كشورهاي جهان نيز ما شاهد مقاومت و مقابله با قوانين اسلامي و جريانات اسلامي و تعرضات ارتجاع اسلامي در اشكال بسيار متنوعي بوديم. حتي در خود عراق و افغانستان و پاكستان كه هنوز صداي ارتجاع اسلامي سيطره دارد، اگر كسي گوشش را بر زمين بگذارد صداي اين جنبشهاي پيشرو مردمي عليه اسلامي ها را خواهد شنيد. مهمترين رويدادها اما انقلاب ٨٨ ايران بود كه ضربه كاري اي به كل اسلام سياسي زد و دنيا را متوجه نفرت مردم از جمهور اسلامي نمود و به دنبال آن همانگونه كه اشاره كردم انقلابات منطقه را داشتيم كه يك نقطه عطف در اين زمينه ايجاد نمود و پس لرزه هاي آن همچنان ادامه دارد. و بطور قطع فضاي سياسي و اجتماعي در كل منطقه اي كه "اسلامي" تلقي ميشد را عميقا شخم خواهد زد و به يكه تازي اين جريانات براي هميشه مهر پايان خواهد كوبيد.
انترناسيونال: در قطعنامه گفته شده كه سرنوشت جريانات اسلامي همسو با غرب و نيروهاي ضد غربي به هم گره خورده است. و با شكست و عقب نشيني يكي آن ديگري هم به افول و شكست خواهد رسيد؟ آيا نفس اينكه به قول خود قطعنامه امروز با افول اسلام سياسي جريانات به اصطلاح ميانه رو و همسو با غرب جلو مي آيند عكس اين نتيجه گيري را نشان نميدهد؟
كاظم نيكخواه:
سوال خوبي است. اين يك حكم مهم قطعنامه است كه سرنوشت اسلام سياسي ضد غرب و اسلام همسو با غرب به هم گره خورده است و با شكست قطعي اولي دومي هم به سراشيب و افول خواهد افتاد. زيرا هردوي اينها شاخه ها و رگه هاي يك جنبش واحد راست و ارتجاعي بورژوايي هستند. اول اشاره كنم كه بحث قطعنامه اين نيست كه اسلام ضد غرب افول پيدا كرد و پروغربي ها رشد كرده اند و جلو آمده اند. درست برعكس قطعنامه ميخواهد نشان دهد كه "ميانه رو" شدن جريانات اسلامي يك سنگر عقب نشيني است و نه آنطور كه مدياي نوكر تصوير ميكنند يك فاز رشد و پيشروي. بگذاريد مثالي بزنم. اگر به يك شخص مريض آنتي بيوتيك تجويز كنيد بعد از چند روز باكتريها شروع به ضعيف شدن ميكنند و بعد از چند روز ميميرند. اگر يك پزشك از وسط اين روند يكي دو هفته اي يك پروفيل بگيرد و به دليل افزايش باكتريهاي ضعيف شده يا با قدرت متوسط هشدار بدهد كه باكتريهاي متوسط (ميانه!!) دارند رشد ميكنند، به او خواهند خنديد. زيرا با اينكه دارد به يك فاكت درست اشاره ميكند اما كل روند اساسي را نديده است. تصور كنيد كه مثلا در ايران همين امروز مثل سال ٨٨ انقلابي ميليوني و ضد مذهبي بشود و اين بار جمهوري اسلامي را مردم به زير بكشند. فكر ميكنيد در مصر و تركيه و تونس و جاهاي ديگر جريانات به اصطلاح ميانه رو و همسو با غرب رشد ميكنند يا يك شبه توسط مردمي كه با انقلاب ايران به وجد آمده اند، از صحنه جامعه جارو خواهند شد؟ بنظرم روشن و قطعي است كه اين اتفاق دومي خواهد افتاد. رشد جنبش ضد مذهبي و ضد اسلامي همه رگه هاي جنبش اسلام سياسي را تضعيف خواهد كرد.
طبعا رابطه و هم سرنوشتي جريانات اسلامي، يك رابطه خطي و موبمو نيست. اينها با هم رقابت و جنگ و نزاع دارند و در مقاطعي يكي عقب ميرود و يكي رشد ميكند. اما آنچه امروز در منطقه و در سطح جهان شاهديم اينست كه يك جنبش ضد مذهبي و ضد اسلام سياسي دارد بطور روز افزوني رشد ميكند و كل جنبش اسلام سياسي به عقب گردي جدي افتاده است.*
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر